آیه 24 سوره جاثیة
<<23 | آیه 24 سوره جاثیة | 25>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و کافران گفتند که زندگی ما جز همین نشأه دنیا و مرگ و حیات طبیعت نیست و جز دهر و طبیعت کسی ما را نمیمیراند. و این سخن نه از روی علم و دلیل بلکه از روی جهل و وهم و خیال میگویند.
گفتند: زندگی و حیاتی جز همین زندگی و حیات دنیای ما نیست که [همواره گروهی از ما] می میریم و [گروهی] زندگی می کنیم، و ما را فقط روزگار هلاک می کند. آنان را نسبت به آنچه می گویند یقینی در کار نیست، آنان فقط حدس و گمان می زنند.
و گفتند: «غير از زندگانى دنياى ما [چيز ديگرى] نيست؛ مىميريم و زنده مىشويم، و ما را جز طبيعت هلاك نمىكند.» و[لى] به اين [مطلب] هيچ دانشى ندارند [و] جز [طريق] گمان نمىسپرند.
و گفتند: جز زندگى دنيوى ما هيچ نيست. مىميريم و زنده مىشويم و ما را جز دهر هلاك نكند. آنان را بدان دانشى نيست و جز در پندارى نيستند.
آنها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنها را میگیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند!» آنان به این سخن که میگویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس میزنند (و گمانی بیپایه دارند)!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«نَمُوتُ وَ نَحْیَا»: میمیریم و زنده میشویم. یعنی ما میمیریم و فرزندان ما جایگزین ما میشوند، و زندگی به همین شکلی پیش میرود. «مَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ»: ما را جز مرور روزگار و گذشت عمر از میان برنمیدارد.
نزول
این آیه درباره طبیعیون و دهریون نازل شده است.
ابوهریرة گوید: مردم زمان جاهلیت مى گفتند: ما را شب و روز میمیراند سپس این آیه نازل گردید.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ «24»
و گفتند: جز همين زندگى دنيايى، زندگى ديگرى نيست، مىميريم و زنده مىشويم (يك گروه مىرويم و يك گروه مىآييم) و ما را چيزى جز طبيعت و روزگار نابود نمىكند، در حالى كه هيچ گونه علمى بر اين ادّعا ندارند.
آنان جز گروهى خيالباف نيستند.
جلد 8 - صفحه 535
نکته ها
«دهر» به معناى گذر زمان دنيا است، گويا مادّيون معتقدند كه گذر عمر، مايهى مرگ و هلاكت انسان است. «1»
پیام ها
1- هوىپرستى، چنان چشم و دل انسان را كور مىكند كه قيامت را منكر مىشود و زندگى را در حيات كوتاه دنيا محصور مىداند. اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ... حَياتُنَا الدُّنْيا
2- منكران معاد براى انكار خود، منطق و علم ندارند. «ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ»
3- در عقايد، پندار و گمان بىارزش است، عقايد بايد بر اساس علم باشد. «إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ «24»
بعد از آن از حال منكران بعث اخبار فرمايد:
وَ قالُوا ما هِيَ: و گفتند اهل عناد و انكار، نيست زندگانى، إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا:
«1» امالى مفيد مجلس 11 روايت 1 ص 93- 92. و سفينة البحار ج 2 ص 728 بنقل از كمال الدين و بحار الانوار ج 70 باب 46 بنقل از امالى طوسى و محاسن و كافى و خصال و امالى مفيد.
«2» سفينة البحار ج 2 ذيل ماده هوى ص 728 بنقل از علامه مجلسى.
جلد 12 - صفحه 56
مگر زندگانى دنيا كه در او هستيم، نَمُوتُ وَ نَحْيا: مىميريم و زنده مىشويم، يعنى بعضى از ما مىميرند و بعضى از ما متولد شوند، يا اول مرتبه نطفه بىروحيم در اصلاب پدران، بعد زندگى يابيم به القاى ارواح، يا مىميريم به نفوس خود و زنده شويم به بقاى اولاد خود، يا قول باطل تناسخ باشد. وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ: و هلاك نمىكند ما را مگر مرور زمان، يعنى گردش شبانهروز و مرور زمان مؤثر است در هلاك نه آنكه ملك الموت قابض ارواح ما باشد. وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ: و نيست مر ايشان را به اين گفتار بىاعتبار دانشى، يعنى اينكه موت و حيات را منحصر دانند در دنيا و نسبت اهلاك را به روزگار دهند، سخنى است كه بر آن هيچ دليلى و حجتى ندارد بلكه محض تقليد است و در آن تعقل نمىكنند تا عالم شوند به آنكه آثار وجوديه موت و حيات دلالت دارد بر مؤثرى كه خالق آنها باشد. إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ:
نيستند ايشان مگر آنكه گمان مىبرند، يعنى باعث ايشان بر اين اعتقاد باطل فقط گمان است.
در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام در بيان وجوه كفر فرمايد: و اما كفر جحود پس آن انكار ربوبيت، و قول كسانى كه گويند نه پروردگارى و نه بهشتى و نه جهنمى، و اين قول صنفى از زنادقه است كه آنها را دهريه گويند.
آنانكه گويند (و ما يهلكنا الّا الدّهر) دينى است كه وضع كردند براى خود به استحسان بدون تثبيت و تحقيق چيزى خدا فرمايد (إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ). «1» بيان: اگر چنانچه تعقل كنند و عناد و انكار را كنار گذاشته انصاف را مراعات كنند، هر آينه فطرت جبلى و عقل سليم انسانى دلالت نمايد آنها را به آنكه فاعل حوادث، حضرت كردگار است نه روزگار، و لذا حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله فرمود: لا تسبّوا الدّهر فانّ الدّهر هو اللّه «2». يعنى دشنام ندهيد دهر را، زيرا دهر كه به معنى حادث كننده حوادث و واقع سازنده وقايع است
«1» اصول كافى، ج 2، باب وجوه الكفر، ص 389، روايت 1، 1401 بيروت.
«2» تفسير نور الثّقلين، ج 5، ص 4، چاپ دار الكتب العلميّه قم.
جلد 12 - صفحه 57
خدا باشد نه دهر، پس فاعل آن را دشنام ندهيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ «21» وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ «22» أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23» وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ «24» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25»
ترجمه
آيا پنداشتند آنانكه كسب كردند بديها را كه قرار ميدهيم آنها را مانند آنانكه گرويدند و كردند كارهاى شايسته تا مساوى باشد زنده بودنشان و مردنشان بد است آنچه حكم ميكنند
و آفريد خداوند آسمانها و زمين را بحق و تا جزا داده شود هر نفسى بآنچه كسب كرد و آنان ستم كرده نشوند
آيا پس ديدى
جلد 4 صفحه 638
آنرا كه گرفت معبود خود را بدلخواه خود و گمراهش كرد خدا با علم بذات او و مهر نهاد بر گوشش و دلش و قرار داد بر چشمش پردهاى پس كه هدايت ميكند او را بعد از خدا آيا پس پند نميگيريد
و گفتند نيست زندگانى مگر زندگانى دنياى ما ميميريم و زنده ميشويم و هلاك نميكند ما را مگر روزگار نيست براى آنها باين هيچ دانشى نيستند جز آنكه گمان ميكنند
و چون خوانده شود بر آنها آيتهاى ما كه روشن است نباشد دليلشان مگر آنكه گويند بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان.
تفسير
خداوند متعال در مقام توبيخ و ملامت مشركين و كفّار بر عقائد و اعمالشان ميفرمايد آيا گمان كردند كسانيكه مرتكب معاصى شدند كه قرار ميدهيم ما آنها را مانند كسانيكه ايمان آوردند به پيغمبر اسلام و اعمال صالحه بجا آوردند تا آنكه مساوى باشند آن دو فرقه با يكديگر در حيات و ممات نه چنين است بد حكمى در باره خدا مينمايند چون اهل ايمان در دنيا صابر بر محنت و شاكر از نعمت و اميدوار برحمت حقّند و با اطمينان خاطر و توكّل بخدا و تسليم و رضا شادكام و مقضىّ المرام زندگى ميكنند و بعد از مرگ بمقامات عاليه خود در عالم برزخ و قيامت كبرى نائل خواهند شد و كفّار در دنيا با تشويش خاطر و نااميدى از آتيه و تأثّر از ناملائمات و جزع و فزع و بىصبرى زيست مينمايند و بعد از مرگ بعذاب اليم گرفتار خواهند بود و بنابر اين ضمير جمع در محياهم و مماتهم بهر دو فرقه راجع است و سواء يا حال است براى فريقين يا مفعول له براى نجعل يا خبر يكون كه مقدّر است ولى مفسّرين آنرا حال يا مفعول دوم نجعل يا بدل از كالّذين آمنوا قرار دادهاند و اختلاف نمودهاند در مرجع ضمير محياهم و مماتهم كه راجع بهر دو فرقه است يا اهل ايمان يا كفّار و معانى متعدّدهئى براى آيه نقل نمودهاند كه حاجت بذكر آنها نيست چون اقرب معانى بظاهر آيه شريفه همين معنى است و خداوند خلق فرموده است آسمانها و زمين را بحق و غرض صحيح عقلى نه بباطل و عبث و بيهوده بلكه تا تكليف نمايد مردم را بطاعت و اجتناب از معصيت و برساند هر موجودى را بكمال لايق خود و جزا دهد هر كس را بثواب و عقاب خويش در نتيجه عمل خوب و بدشان بقدريكه از ميزان استحقاقشان از ثواب كاسته و بر آن
جلد 4 صفحه 639
در عقاب افزوده نباشد تا بر آنها ستم نشده باشد و براى اظهار تعجّب از عمل كفّار و مشركين فرموده آيا ديدى اى پيغمبر آنها را كه هواى نفس و دلخواه خود را معبود و مطاع خود قرار داده و هوا پرستى را شعار خود نمودهاند يا ديدى آنانرا كه بدلخواه خود هر روز خدائى براى خود اختيار مينمايند چون گفتهاند معمول آنها اين بود كه وقتى از سنگى يا چيزى خوششان مىآمد آنرا براى خود معبود قرار ميدادند و چون از آن بهترى مىيافتند آنرا كنار گذارده و بهتر را بخدائى اختيار مينمودند چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در باره قريش كه هر چه را ميپسنديدند ميپرستيدند و جارى شد در اصحاب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بعد از آنحضرت كه غصب نمودند حقّ امير المؤمنين عليه السّلام را و گرفتند امامى بدلخواه خودشان و در هر حال چون آنها بتعصّب و عناد ترك نمودند تأمّل و تفكّر در آيات الهى را و در طلب معرفت بخدا و اولياء او برنيامدند خداوند هم واگذارد آنها را بحال خودشان در وادى ضلالت و توفيق هدايت بآنها نداد چون ميدانست كه قابل هدايت نيستند يا ميشناخت در ازل ذات آنانرا بخبث فطرت و فساد سريرت پس منطبق شد علم ازلى با معلوم خارجى و يافت آنانرا گمراه با علم بذاتشان و در هر حال اينها همان كفّارند كه خداوند در اوائل سوره بقره از حال آنها خبر داد و آنجا بيان شد كه بواسطه معصيت بعقوبت الهى گرفتار شدند و خداوند بر دل آنها و گوششان مهر نهاد كه ديگر ادراك معارف حقّه را نمينمايند و بمواعظ حسنه متّعظ و پندپذير نميگردند و بر ديده بصيرت آنها پرده غفلت كشيده شد كه آيات خدا را نمىبينند و نميشناسند و ديگر قابل هدايت نيستند چون خدا نخواسته آنها هدايت شوند لذا بحال ضلالت واگذارشان فرموده و بعد از اين كه ميتواند آنها را هدايت نمايد و در مقابل اراده الهيّه عرض اندام كند آيا شما مردم متذكّر و متفطّن باين امور نيستيد كه بىفكرى و غفلت از ياد خدا و پيروى از هوس و هوى كار انسانرا بجائى ميكشاند كه يكباره از قابليّت فيض حقّ ساقط ميگردد يك نمونه بارز از افكار پليد اين گروه كه دليل واضح بر بىفكرى آنها است آنستكه گفتند نيست زندگى مگر همين زندگانى موقت دنيا ما ميميريم و جمع ديگرى بدنيا ميآيند كه از نوع ما هستند و هلاك نميكند ما را مگر گردش روزگار و مرور زمان نه خدائى
جلد 4 صفحه 640
است و نه پيغمبرى و نه امامى و نه حشرى و نه نشرى و نه دوزخى و نه بهشتى تا ميتوانيد بخوريد و بپوشيد و بنوشيد كه جز اين خبرى نيست و از دستتان ميرود و خداوند چون در آيات كثيره اثبات توحيد و معاد و ساير اصول دين و مذهب را فرموده بود از جواب آنها اعراض و بوضوح بطلانش اكتفا نموده و فقط اشاره فرموده است كه اين اظهارات آنها از روى علم و يقين نيست بلكه از باب شك و گمان است چون همين اشخاص ديده ميشود در وقت اضطرار و حاجت متوسل بمبدء غيبى كه براى اينعالم معتقدند ميشوند و ارتكازا و بالفطره ميدانند جهانرا صاحبى باشد خدا نام نهايت آنكه ميل بشهوترانى و وسوسه شيطانى و غفلت از مبادى عقلانى موجب شك و ترديد و سوءظنّ آنها ميگردد و سخنى ميگويند و دليلى بر آن اقامه نمينمايند و قمّى ره در ذيل نموت و نحيى فرموده اين مقدّم و مؤخّر است چون دهريّه قائل نيستند ببعث و نشور بعد از موت بلكه گفتند زنده ميشويم و ميميريم و ظاهرا مرادش آنستكه در معنى تقديم و تأخير است نه در لفظ چون از و او عطف ترتيب استفاده نميشود و در ذيل ان هم الّا يظنّون فرموده نازل شد در باره دهريّه و مراد از ظن شكّ است و جارى شد در حقّ كسانيكه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بجا آوردند در باره امير المؤمنين عليه السّلام آنچه بجا آوردند و ايمانشان اقرارى بود بدون تصديق از ترس شمشير و طمع بمال و از بعضى روايات معتبره استفاده ميشود كه اين كفر جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و آن آنستكه شخص بدون تحقيق و اطمينان منكر حق شود و دين باطلى را براى خود اختيار نمايد چنانچه دهريّه چنين كردند و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه دشنام ندهيد دهر را براى آنكه خدا دهر است و فرموده چون اعراب جاهليّت حوادث و بلايا را بدهر نسبت ميدادند و آنرا سبّ مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده نازل كننده حوادث و بلايا خدا است دشنام ندهيد نازل كننده آنها را فقط دستاويز آنها بعد از شنيدن آيات الهى كه بر آنان تلاوت ميشود و واضح است معانى و مبانى آن آيات بر خلاف معتقداتشان همينست كه در مقام محاجّه ميگويند اگر راست ميگوئيد كه مردم در قيامت زنده ميشوند اكنون پدران ما را زنده كنيد تا ما تصديق كنيم شما راست ميگوئيد و خداوند بر اعاده اموات قادر است و چون مقصود آنها اشكال تراشى و خودسرى
جلد 4 صفحه 641
بود نه تحصيل يقين و بجهاتيكه در سوره سابقه ذيل اين جمله ذكر شد ظاهرا ملتمس آنها باجابت نرسيده و در آيات آتيه اشاره بقدرت خداوند و ردّ معتقد آنها شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلاَّ الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلاّ يَظُنُّونَ «24»
و گفتند نيست اينکه مگر زندگاني دنيوي ميميريم و زنده ميشويم و هلاك نميكند ما را مگر روزگار که دهر باشد و نيست از براي آنها باين دعوي علمي
جلد 16 - صفحه 123
نيستند آنها مگر آنكه گمان ميكنند. يك دسته كفار بلكه اكثريت آنها دهري مذهب هستند ما وراء حس موجودي قائل نيستند و ميگويند: هر چه وجود پيدا كند بايد محسوس باشد نه خدايي قائلند و نه ملكي و نه جني و نه عقل مجرّدي و نه روح ملكوتي و نه بهشتي و نه جهنمي و نه حسابي و نه كتابي و نه پيغمبري و نه امامي و نه ديني و نه شريعتي و نه بعثي و نه قيامتي همين است دنيا که طبيعت اقتضا ميكند بياييم بدنيا و برويم هست و نيست شويم. اينها را طبيعي مذهب و لا مذهب و دهري مذهب ميگويند با اينكه ميگوييم اينکه طبيعت كجا بود كي او را موجود كرد اوّلا، ثانيا اينكه طبيعت که ديده نميشود و ناديده را که ميگوييد موجود نيست، ثالثا شما عقل و شعور و ادراك نداريد زيرا عقل و شعور و ادراك ديده نميشود.
وَ قالُوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا تقديم موت بر حيات شايد نظر اينها اينکه باشد که پس از مردن و خاك شدن باز همين خاك بمقتضاي طبيعت سير ميكند تا آدم شود و هكذا.
وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ چون بخار قلب تمام شد و خون از جريان افتاد انسان ميميرد نه قابض ارواحي در بين است و نه اراده و مشيّتي.
وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ زيرا دليلي بر نبودن ما وراء الطبيعة ندارند بلكه چون مشاهد نيست گمان ميكنند که نيست.
إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ ظنّ در اينجا مجرّد خيال و توهم است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 24)- عقاید دهریین: در اینجا بحث دیگری پیرامون منکران توحید
ج4، ص416
است، منتها تنها از گروه خاصی از آنها یعنی «دهریین» نام میبرد که مطلقا وجود صانع حکیم را در عالم هستی انکار میکردند، در حالی که اکثر مشرکان ظاهرا به خدا ایمان داشتند و بتها را شفیعان درگاه او میدانستند.
میفرماید: «و آنها گفتند چیزی جز همین زندگی ما در دنیا در کار نیست، گروهی از ما میمیرند و گروهی زنده میشوند» و جای آنها را میگیرند، و نسل بشر همچنان تداوم مییابد (وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا).
«و چیزی جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاک نمیکند» (وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ).
جمله نخست ناظر به انکار معاد است و جمله بعد ناظر به انکار مبدأ.
قرآن مجید در پاسخ این بیهوده گویان جمله کوتاه و پرمحتوائی بیان کرده که در موارد دیگری از قرآن نیز به چشم میخورد، میفرماید: «آنها به این سخن (که میگویند معادی نیست و مبدأ جهان نیز دهر است) یقین ندارند، بلکه تنها گمان بیپایهای دارند» (وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.